روزی روزگاری سوق

درباره شهر سوق از استان کهگیلویهو بویر احمد

روزی روزگاری سوق

درباره شهر سوق از استان کهگیلویهو بویر احمد

http://suq.blogfa.com/

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در دی ۱۳۹۰ ثبت شده است

عصردنا- "میر حبیب نوری سوق": نمی دانم از کجا شروع کنم!می خواهم از دارالمومنین استان،دیار علم و فرهنگ وهنروشهری شهید پروردرگوشه ای از این استان محروم بنویسم;سوق.ازکجایش؟نمیدانم.ازسوق ومظلومیتش؟ازسوق و محرومیتش؟ازسوق وبهداری وآمبولانس بیست وچندساله اش؟ازکمبودامکاناتی که هادی پور،محنایی،موسوی وخانم ها نوری و نصرتی و... را درهمین بهداری به کام مرگ وایل وتباری راسالهاست عزادار خودکرده اند؟ازبی توجهی مسولین بی مسولیت وبی کفایت؟ازجاده ای که بوی خون می دهد؟از یتیمی سروش وعلی اسماعیلی ؟از اردشیراسماعیلی وخانمش؟از دانایی؟معزی؟کهنسال؟حاجتی؟دیدگاه؟یا لحظات جان دادن و سوختن هم ولایتی لنده ایمان؟ وعزیزان دیگری که اسمشان را به خاطر نمی آورم؟
مرگ سالانه 25 هزار انسان بی گناه در جاده های ایران، باعث شده که مسئولان به تب و تاب بیفتند و تدابیر و راهکارهایی را در جهت کاهش آمار تلفات ناشی از تصادفات و همچنین ایمن سازی جاده های کشور، به کار ببندند.در این میان جاده سوق تا دهدشت مرکز شهرستان کهگیلویه حدود 12کیلومتربیشترفاصله  نداردکه جاده ای باریک و دو طرفه است و از قرار معلوم مسئولین محترم استان حدود 4،5سال پیش تصمیم گرفتند که فکری به حال این راه بکنند!!
گویا تا فاجعه ای در جاده  سوق روی ندهد کسی از مقامات به فکر آن و وضعیت بحرانی آن نخواهد بود.
جاده ای که سالهاست غریبانه می کشد وبوی خون می دهد.
اصلا بگذریم!این روزاها همه جا صحبت ازانتخابات وبازگشت شیرمرد عرصه سیاست به خطه ی کهگیلویه است.حاج محمد موحد را می گویم،هم او که سناتورش می خوانند.جناب حاجی اگر به جناب مبارکتان بر نمی خورد رویتان می شود این روزها از همان جاده ای که 20سال پیش   که نماینده ی این مردم شده اید تا به حال ثمره ای جز مرگ وعزاداری برای مردم سوق نداشته عبورکنید؟ جاده ای که  بوی خون می دهد ؟ کم خبر نخوانده ایم از این جاده ی خون . کم به سوگ ننشسته ایم داغ های مردافکن را که پاییزوار بر باغ زندگی می وزد. کم سیاه نپوشیده ایم مرگ سپیده های آرزومند زندگیمان را. و کم چشم هامان به راه نمانده و از خالی پر نشده است که مسافرمان هرگز پایش به سوق که نه پیکر خون آلود و بیجانش رسیده است. بله، کم خبر ننوشته ایم و نخوانده ایم طی این سالها ازجاده ی خون. کم چشم هامان به اشک ننشسته است از داغ های این جاده که گاه شبیه بلا می شود اما ... هربار که حادثه اتفاق افتاد، به فریاد هشدار دادیم تا هوشیار شوند آنانی که باید، تا چاره کنند این حوادث را که با ناگهان های تلخ باز شروع شود مصیبت بی پایان دیگری. تا کاری بکنند مسئولان، چه از مردم کاری ساخته نیست تا فردا روز نگوید تاریخ که درسوق برای برخی ها جان ارزان بود و خون پدران وبرادران و همسایه ها و هم شهری ها مردم سوق را به حرکت وانمی داشت. تا پای کارنامه های مسئولان نمره بد نگذارد. نمره بد که نه، همان نمره ای که گرفته اند، چه خوب و چه بد، چه تاریخ و حافظه ی مردم سوق عیارسنج خوبی است و صادقانه نمره می دهد، صادقانه!
شاید همین جاده روزی قاتل من هم بشود،خدا را چه دیدیم؟شاید زبانم لال این جاده انتظارشما یا سید بزرگواردیگری را هم بکشد.
حال که به سر عزل ونصب مسولین شهرستان ومنطقه گوی سبقت از هم ربوده و قدرت خودرا به رخ رقیب میکشید فکری به حال زار ما مردم سوق هم بکنید،فکری به حال جاده ای که نمیدانم همان سیدبزرگواری که 4سالی است جای خالی شما را در دادن وعده های پوچ وتوخالی به مردم سوق پرکرده بکنید که ازروی ذوق وشوق وهیجان ناشی ازپیروزی عجیبش درکارزاری نه چندان سخت چنان شتابزده سخن می راند که جاده سوق را کاشی خواهم کرد!بیخیال حاجی،این را هم می افزاییم به طنزهای تلخ دیگری مثل ناتوانی درفشردن کلیدپاور کامپیوترومضحکه خاص و عام شدنمان دربرابردوستان وهمکلاسی هایمان در استان های دیگر...
تلخ است، از زهر هم تلخ تر است برای ما که در تصادف جاده ای و دادن قربانی درمنطقه آن هم با فقط 12 کیلومترجاده ی آن اول باشیم و اما این تلخی اگر چه شاید با باران اشک از چشم ها برود اما از دل و از یاد نخواهد رفت و از صفحات تاریخ هم پاک نخواهد شد. این تلخی را تنها تدبیر می تواند کم کند، برنامه می تواند به کمک بیاید و به هر شکل ممکن استانداردسازی وتعمیر این جاده از فراوانی حوادث بکاهد و الا با ابراز همدردی خالی، جز این که دردی بر درد داغداران بیفزاید، کار چاره نخواهد شد و قصه به این مانند خواهد شد که می گویند، مردی با سفره ای از نان در بغل از کنار بی نوایی می گذشت، گریه او را که شنید، کنارش نشست و شروع کرد به گریستن.بی نوا که دید مرد شدیدتر از او می گرید، گفت: من از گرسنگی می گریم، اگر از آن سفره، تکه نانی به من دهی، سیر خواهم شد و نخواهم گریست. مرد نان دار گفت: تا شب حاضرم همراهت گریه کنم، اما لقمه ای نان، هرگز! با عرض معذرت ازجناب مبارکتان گاه بسنده کردن به ابراز هم دردی مسئولانی که باید چاره کار کنند مثل آن مرد را به ذهن می آورد حال آن که از مسئولان توقع مسئولیت پذیری است در اندازه مسئولان دیگر شهرها و شهرستان ها. آموزه هایی مثل علم را بیاموزید ولو از کافر و یا «مومن فراگیرد دانش را ولو در چین مکان دور باشد». قطعا به معنای علوم اسلامی نیست به معنای یک علم خاص نیست. بلکه شامل علم مدیریت امور، علم مهار حوادث و علم عذرخواهی هم می شود چگونه است که در برخی شهرستان و استان های دیگر مسئولان در برابر چنین حوادثی استعفا می دهند اما برخی ها در شهرستان ما حاضر به عذرخواهی هم در برابر مردم نیستند؟مثل همان سید بزرگواری که در واکنش به قطع انگشت کودکان گاودانه می گوید مساله را بزرگ کردید... قبل از هر اقدامی باید طرح نوشته شود، اداره راه و ترابری شهرستان آن را آماده کند، اداره راه شهرستان طرح را به کمیته برنامه ریزی استان بدهد، کمیته برنامه ریزی آن را تایید کند، بعد طرح به دولت برود تا در صورت موافقت به اداره راه استان بودجه دهند. بنابراین شاید تا زمان ساخت پل چند سال طول بکشد... روستاییان اغراق می کنند. شما هم مساله را خیلی بزرگ می کنید، همیشه می شود با شنا کردن از رودخانه عبور کرد... روستاییان از پل آن یکی روستا استفاده کنند... حواسشان جمع باشد انگشتشان قطع نشود.
یا فرماندار عزیزی که میگفت: به روستاییان توصیه شده از گرگر استفاده نکنند، مسوولیت هر کسی که از این مسیر عبور کند با خودش هست.
یا مسول عزیزدیگری که میگفت: (براساس نوشته کتبی پزشک درمانگاه " سوق "بیمار بدون داشتن علائم حیاتی یعنی فوت شده به درمانگاه آورده می شودولی پزشک با تجهیزات ویژه درکنار بیمار به دهدشت منتقل می شود )!بیماری که به قول خودشان هیچ گونه علائم حیاتی نداشته چه نیازی به اعزام دارد خدا می داند! و آیا با این رویه مدیریتی و اخلاق مردم داری توقع داریم همه موانع از سر راه برداشته شود؟ بگذریم، ماجرا تلخ بود،مرگ جانسوز اله داد وسرتیب بهزادی و واژه های این قلم هم تلخ کام است. اما با همه وجود دعا می کنیم،نه برای تدبیری تازه برای کاهش حوادث که از شما ومسولین دیگرعمری است همه چیز دیدیم به جز تدبیر.دعا میکنیم برای بهبودی حمزه و ولی اکبری دیگرمصدومان این سریال غم انگیز بی تدبیریتان . باشد که جوابگوی اشک سروش ها و علی ها نه در مراسم فاتحه خوانی که در سرای باقی باشید،انشاالله....
منبع: عصر دنا
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۰ ، ۱۲:۰۰
محمد جعفر تقوی سوق

  یاد جاه 12 کیلومتری 1350 به خیر ضعف و بی مهری مسئولین و کرسی نشینان را می رساند که به نام اسلام و ولایت کرسی مدیریت را اشغال نمودند مگر این جاده قلل دنا شد که قابل تخریب نباشد ویا دست خیرین بی نام و نشان (( مثل پل گاودانه در کهگیلویه ))را بوسه می زند تا کی و چه موقع ما شاهد این وقایع نا گوار باشیم

 یک دستگاه پژو 405 در محور دهدشت – سوق و شاخ به شاخ شدن آن با یکدستگاه پژو 206 سفید صندوقدار متاسفانه دو سرنشین پژو 405 در صحنه تصادف کشته شدند.
دو سرنشین کشته شده در این تصادف ، " سرتیپ بهزادی" و " اله داد بهزادی " که داماد و پدرخانم بوده اند نام دارند.
دو سرنشین 206  به نام های ولی اکبری و حمزه اکبری نیز مجروح که به بیمارستان دهدشت منتقل شدند.
شهر دهدشت مرکز شهرستان کهگیلویه است که با بخش سوق 121 کیلومتر فاصله دارد. اما جاده ای  دارد که به قول بخشدار سابق 90 درصد پیشرفت داشته نمی دانم درصد را نمی شناسند یا خدا را
استاندار دعوت می کنیم جاده رامی بیند استاندار را حاجی قوام می گویی استاندار که تحصیل کرده است شاید استندار خدا را..

 چند نفر باید این جاده قربانی بدهد یم

بگویید لنده ای باشد یا سوقی؟

شاید بگویید سبقت غیر مجاز  برادر   کدام جاده دنیا  سبقت غیره مجاز = مرگ چند نفر است.

شاید از ماست که بر ماست

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۰ ، ۲۰:۰۳
محمد جعفر تقوی سوق