"شعر روی سنگ قبر این شاعر عزیز"
تواگر ماندی و من رفتم و این خاک سیه ماندبه جای گونه دادم به تب بوسه مرگ
سینه ام را بشکاف
دل من را بردار
سنگ قبری بنما
و بر آن سخت سیه رو بنویس
ای سیه سنگ شده
ای به زردی خزان رنگ شده
برگها می ریزند
سنگها می پوسند
تو چرا سنگ شدی?!
"شعر از دانایی"