یاد آن روزهای خوب بخیر
مدتی است دل به گذشته پیدا کردم زرق برق امروزی صفا و صمیمیت را از یاد برد این بهون ادم ویاد مالزیر ایندازه زمانی که مالل از سرحد(سردسیر) ایومن (می امدند) پس پر سوق (منطقه ای از سوق) اتراق میکردند و فامیل به عیادتشون میرفتند
یاد ان چیزهای سرحدی بخیر
خدایی ان عروسی ها ارزش داشت که با سنت و اعتقادات ما همراه
بود یا این ارگ و لخت شدن دختران هوسی امروزی که ارزش دختر بودن را به
یغما بردند
دره سوقی دیگه محل ابشخور بودن حیونها مثل قبل نیست
تندار گذشته امروز به دار تبدیل شد . اگر دیروز بی زینب زیر افتاب و
سرما قالی می بافت امروز در اتاقها می بافند
اما ان بافت کجا و این بافت کجا
زنان دیروز هم بی کار نبودند بچه داری و گله داری را همراه خونه داری انجام میدادند
اقایون چوپان چه کوچک و بزرگ هوای خانم های چوپان را داشتند
اخ چه حالی میده کنار چاله نشستن ! باور کنید این چای یک بوی عطری داره یاد ان روزها بخیر
ای کاش ما ماشینی نمیشدیم
مثل مرغهای مصنوعی
نه عاطفه ای ماند نه غیرتی و نه احترامی و نه کوچک وبزرگی