روزی روزگاری سوق

درباره شهر سوق از استان کهگیلویهو بویر احمد

روزی روزگاری سوق

درباره شهر سوق از استان کهگیلویهو بویر احمد

http://suq.blogfa.com/

طبقه بندی موضوعی

 

دکنر محمد مومنی ثانی

منبع وبلاگ مومنی ثانی

بازی درخشان سیدمحمد علی حاجی پور و بازیگران محلی..

بازیگران بی سوادی که بازی درخشانی داشتند

زجر مردم سوق در سالهای خشکسالی، سالهایی ک نبود باران باعث گسترش طاعون شده بود.مردمی ک دل از دیارشان نمی کندند که به سردسیر بروند.مردمی کشاورز ک همه ی زندگیشان به باران وابسته بود و حالا زندگی شان فلج شده بود.

بازی درخشان این بازیگران، گریه ی آدم را در می آورد.کاری بس تحسین برانگیز و در خور تشویق.

یالا یالا بارونی هایی زیر وسعت خشک آسمان

نکته ی شگفت انگیز، هوش بالای سازندگان این مستند کوتاه است آنجا که سیدباقر، در امامزاده معصوم خطاب به وی می گوید: تو هم هیچی من دهست نی... (تو واسطه ای) مردمی به تصویر کشیده شدند که تنها خدا را علت العلل می دانند و دچار شرک نشده اند بنابراین امامزاده را واسطه می دانند و از او می خواهند نزد خدا شفاعتشان کند.

این کار، می توانست با کارهای استاد مجیدی و کیارستمی و مخملباف پهلو بزند فقط لازم بود بیشتر بدان پرداخته می شد.

نماهایی از گوسفندانی ک از تشنگی مرده اند یا چشمه هایی ک خشک شدند. و حتی زمین بایر.زمین بایر اطراف سوق، به خودی خود گویای قحط سال هست ولی متاسفانه برداشتهای زیادی از آن نشد.

ضعف کوچک دیگری ک داشت، استفاده از لهجه ی بویراحمدی است که مستند را بدون جغرافیای دقیق و تعریف شده کرده است. مستند ظاهرا سوق قدیم را نشان می دهد ولی ورود لهجه های دیگر، این پیش فرض را از بیننده می گیرد. شاید بازسازی شدن امامزاده شاهزاده یوسف، حامی سوقی ها، باعث شده که برداشت هایی از امامزاده ای دیگر در فیلم گنجانیده شود اما ذکر اسم این امامزاده، مشخص است که واقعا اتفاق مذکور در دهدشت افتاده است.باز هم سرگردانی بیننده ک این اتفاق کجا افتاده، باعث می شود از حس همذات پنداری با شخصیت های فیلم، کاسته شده است

دی بلالی ک آقای حاجی پور خوانده، از تصنیف های اخیر بختیاری بود می توانستند از قدیمی ها برای بازگفت تصنیفهای قدیمی تر استفاده کنند. موسیقی خیلی قوی نیست و در مواردی در خدمت مستند نیست.

دعاهای پیرزن فیلم، فقط دعا نیست، بخشی از سنت نابود شده است. این پیرزن، بازی بسیار روانی به نمایش گذاشته است.

هنر برجسته ی این مستند، ثبت اشعار و ترانه های محلی در مورد باران است. چیزی ک شاید اثر آن تا ابد ماندگار شود.

بازیگران، عموما بدون کمترین تجربه ای وارد این مستند شده اند ولی کارگردانی و تصویربرداری قوی، ضعف آنها را پوشش داده گویی سالهاست با دوربین خو کرده اند.

یکی از جذابترین سکانس ها، آواز محلی یی است که در اواخر فیلم اجرا شده است...اینجا تصاویری از مردم زجر کشیده همزمان با آواز نمایش داده می شود....

کلا بخشی از فرهنگ را از زوال و نابودی نجات داده اند. فرهنگی ک در دل و اندیشه ی پیران  و کهنسالان است و با مرگشان، برای همیشه نابود خواهد شد و به لطف این مستند، در ذهن و زبان مردم ساری و جاری خواهد ماند

فیلم برداری مرا یاد فیلمهای دهه 40 و 50 وسترن می اندازد زمانی که تصویربردار هیچ گاه نمایی از نزدیک از صورت بازیگران نداشت

زجری که در صورت حاجی پور وجود داشت، می توانست نماهایی ماندگار خلق کند. منتها تصویربرداری ها هیچ گاه با زوم روی صورت انجام نشده اند. اصلا چیزی به اسم صورت بازیگر معنا ندارد شاید در مستندها نیازی به این گونه تصویربرداری ها نباشد ولی مستندی ک با انسان به عنوان گزینه ی هدف سر و کار دارد، بهتر بود، تصویرهایی از چهره های تکیده و شکسته ی آنها نمایش می داد

سکانس هایی از عروسی شرگلا (شکرالله) می توانست مستندی قویتر ارائه دهد. این سکانس، در تقابل با همه ی 40 دقیقه ای باشد که پیش از آن نمایش داده شد. اگر 40 دقیقه ی فیلم، نماد مرگ بوده باشد، مرگی که مردم را واداشت دست به دامن امامزاده، خدا و خرافات شوند، اینک طعم زندگی را می چشیدند

مستند، خیلی شبیه فیلمهای مجیدی و کیارستمی است و نماهایی شبیه فیلم زمانی برای مستی اسبها از سمیرا مخملباف داشت خصوصا جایی ک معلم روستا بر فراز تپه ای به شاگردانش درس می دهد و جایی ک تخته سیاه بر دوش کودکان حمل می شود

این سکانس، بیشتر از آنکه مستند باشد، فیلم است

در مستند، بازیگران خودشان هستند و زمان و مکان هم انتزاعی نیست ولی دراین مستند، خیلی از اشخاص و حتی مکانها انتزاعی هستند. اصولا مستند، فیلم واقعی است

چرا نماها اینقدر محدود هستند؟ چرا بعضی نماها اصلا وجود ندارند؟

بیننده دچار سرگشتگی می شود که آیا این مستند، بازگفت روزگاران گذشته است یا تصویری از همین روزها در مکان نامعلوم و زمان نامعلوم. چرا این مستند، بی زمان است؟ اگر مربوط به گذشته است، مردم گذشته ک از فقر همه پا پتی بودند ولی آنچه در این فیلم دیده میشد، وضع مالی متوسط به بالا بود.

در یکی از سکانس ها، حاجی پور به فرزندش می گوید: برایت مداد رنگی می گیرم، چیزی ک در آن زمان، افسانه ای بیش نبود

خیلی جاها، دیالوگها، اصلا در خدمت مستند نیستند.

مردم این مستند، باران را آنگونه دوست ندارند که شاعری یا انسانی با طبع لطیف دوست دارد، اینجا طلب باران، از یک حس رمانتیک برنخواسته، باران اینجا نیاز است. باران، زندگی است. طلب باران، یعنی طلب زندگی..

در یکی از سکانس ها، وقتی سخن از قافله(کفشدوزک) به میان آمد، مادر داستان، ذهن دخترش را به سمت سفر می برد. و آدرس قافله ها را هم می دهد، روی درخت خشکیده... اینجا کاملا زبان فیلم، دچار تناقض می شود تناقض میان انتزاع و واقعیت؛ یا خیال شاعرانه و واقعیت. ولی می توانست واقعیت را بگوید که از هر شعری زیباتر بود. قافله یا کفشدورکها، همراه باران های بهاری می آیند. وقتی بارانی نباشد، آنها قادر به تولیدمثل نخواهند بود.آنها بر علف سبز می نشینند نه بر درخت خشکیده.

آنچه در ادبیات دراماتیک برای یک داستان، نمایش نامه یا فیلم نامه به عنوان قصه و نه داستان درام مد نظر است در فیلم مستند به جنبه ی تحقیقی مستند تعبیر می شود. پس در مستند با واقعیتها روبرو هستیم نه تخیل مستندساز. اما در اینجا، ما با تخیل مستند ساز مواجهیم.مستندساز، می کوشد، واقعیت را آنگونه که خودش دوست دارد به دیگران القا کند و این، مستند را از حالت عینی بودن، دور می کند.

در مستند، نویسنده یعنی محقق، و کارگردان هم می تواند یک تدوین گر ساده باشد، این سخن به این معناست که او در روند فیلم نباید تاثیری داشته باشد.باید واقعیتهای زیبا و در خور اندیشه را شکار کند

جای خیلی از عناصر در این مستند خالی است. و بالعکس عناصری جدید به فیلم تحمیل شده است عناصری نظیر موتورسیکلت که آقای حاجی پور در سوق به آن شناخته می شود.

تصویر بازیگری با عینک ته استکانی بزرگ، این به چه درد مستند می خورد؟

یا دختران و پسران زیبای فیلم؟

یا معلمی با کت وشلوار آراسته؟

یا موتور بازیگر فیلم؟

بازیگرانی ک همه کفش پوشیده اند؟

عناصری مثل سگ و پارس کردن آن، مرغ و خروس، گاو و الاغ...(در بک گراند صداها، فقط یکبار صدای پارس سگی به گوش می رسد)...این عناصر می توانست به خلق روستایی در خور مستند کمک کند

فقط یک سکانس جزئی، گوسفندهایی چند وجود دارد.خشکسالی، نمادهایی دارد که هیچ کدام رعایت نشده اند

این مستند، در برخی پلانها، شاهکارهایی از بازی حاجی پور را نشان داده. از آقای حاجی پور، با توجه به شناختی ک بنده از بازی وی دارم، به خوبی بازی گرفته نشد... محمدعلی(حسین) حاجی پور، فیلم بازی نمی کند، خود واقعی اش را نمایش می دهد، بی هیچ ادعایی. او کشاورز است و کشاورززاده، زیر و بم این نوع زندگی را بهتر از هر کسی می شناسد(ضمن اینکه او، مجمع الامثال زنده ای است، ضرب المثلهایی ک حتی پیران و کهنسالان سوق نمی دانند) در مورد ایشان باید عرض کنم، هیچ ک نمی تواند بگوید که در فیلم، واقعا زندگی می کند یا در زندگی واقعی، فیلم بازی می کند، چون او بر کارش کاملا مسلط است.

بازیگران زن مستند، خودشان بودند اینجا دیگر کارگردان هنر خودش را به اثبات رسانده است و از مردمی بی سواد، بازیگرانی مسلط خلق کرده است لیکن نباید از یاد ببریم، که در مستند، کارگردان، بازیگردان نیست ولی ظاهرا حتی بازیگران را انتخاب کرده اند.

مردم سوق، فطرتا بازیگر هستند چون هنر بخشی از ذات آنهاست. روح لطیفی دارند. بنابراین، جلوی دوربین فقط کافی است از آنها بخواهید، خود واقعیشان باشند.

این مستند می توانست، بخش های دیگری از رسوم و آداب اجتماعی مردم لر را به نمایش بگذارد

بی زمانی فیلم، و بی مکانی آن، به مخاطب اجازه نقدهای دقیق نمی دهد.کدهایی که می دهد، سوق را معرفی می کند مثلا مرده های کودک.ظاهرا حوالی سال 55 تا 59، خصوصا 59، تعداد زیادی از کودکان سوق، بر اثر طاعون از دست رفتند .این را حاجی پور بهتر از همه می داند زیرا از نزدیک همه چیز را دیده بود. پس این اتفاق در سوق افتاده است ولی امامزاده، به جای شاهزاده یوسف یا پیرشهید یا ناصرالدین محمد، چرا باید امامزاده معصوم انتخاب شود؟

نمی دانم چرا سازندگان این مستند، به جای عامه پسندی، کوشیدند که فقط با مخاطبشان ارتباط برقرار کنند. هر بیننده ای لزوما مخاطب نیست چنانکه برای یک کتاب هم، هر خواننده ای لزوما مخاطب آن کتاب نیست. انگار این مستند، برای شرکت در جشنواره ساخته شده نه برای ثبت یک سنت محلی .

جای یک تاریخ دان، جامعه شناس، ادیب و پیری مسلط بر تاریخ شفاهی و سنت های فراموش شده خالی بود

دوربین، برخی از پلان ها، فقط دوتا چشم است ک تماشا می کند.آنجا نه از کارگردان خبری هست نه از صدابردار و ... مستند در خیلی از موارد، از واقعیت دور می شود، آدمهای مستند، بازیگر می شوند و می کوشند از خود حقیقی شان فاصله بگیرند. می توان از بازیگر هم در مستند استفاده کرد ولی این زمانی اتفاق می افتد که ما با گوینده یا راوی سروکار داشته باشیم و در وهله ی دوم، سخن از مردمی باشد که دیگر وجود ندارند مثلا اقوام و قبایل نابود شده در تاریخ.

جای راوی به شدت خالی بود. روای می توانست ان مستند را واقعی تر کند ولی ظاهرا کوشیدند این کار را دوربین انجام دهد اما دوربین، در خیلی جاها حتی نتوانست وظیفه ی ثبت تصاویر دقیق را هم انجام دهد

سوق قدیم آمیخته با سوق جدید

زنی بر گور کودکش گریه می کند.پس رخدادها مربوط به خشکسالی مشهور 59 است ولی کودکی وارد می شود و می گوید:قبر کهنه مال کیست؟ و زن می گوید: مال پسرش محمدتقی (واقعی) که بیست سال قبل بر اثر طاعون از دنیا رفته.. ؟؟؟؟؟!!! این سخن یعنی ما الان با سوق جدید روبرو هستیم..ولی می بینیم این سکانس، فلش بک نیست بلکه سکانس زمانمندی است که روایت درزمانی یا همزمانی را ارائه می دهد. بیننده انتظار دارد پلان های بعدی مربوط به سوق جدید باشد. البته خوب کاری کرد که پلانهای بعدی را از سوق جدید نگرفته چون آنوقت، ما با خشکسالی بزرگتر از خشکالی معروف مصر روبرو خواهیم بود ولی عملا می بینیم همین روایت را به گونه ای دیگر ارائه داده اند.آیا این خشکسالی از زمانی رخ داده که سوق روستا بود تا زمانی ک به گفته ی یکی از خانمهای بازیگر، بیست سال بعد از خشکسالی است؟؟؟؟

پس در حقیقت، زمان برای این مستند نه تعریف شده و نه رعایت شده. مکانها هم همین طورند. زمانی که مردم سوق دبستان ساخته اند، حدود سالهای 45 به بعد است ولی مکان دبستان، حتی کپر هم نیست انگار قبل از تولد مرحوم بهمن بیگی روایت می شود

گریه بر گور کودک

این سکانس، می توانست خیلی قوی تر به مرگهایی ک در پی خشکسالی مردم سوق را از پای درآورده بود به تصویر بکشد. اگر حرف پیرزنی ک بر گور کودکش از خدا باران می طلبید، مورد استناد واقع می شد، می توانست، به خلق صحنه هایی نظیر دفن کودکانی ک بر اثر طاعون خشکسال معروف از دنیا رفته بودند، منجر شود.

نگاهی به آسمان، بیش از آنکه نگاهی به آسمان باشد نگاهی به زمین است.نگاه به زمین خشکیده

دوربین می توانست چند دقیقه به آسمان بی ابر و طلوع و غروب های خشک نگاه کند بی آنکه برای بیننده ملال آور باشد

نقد کوتاه بنده، یعنی اینکه این مستند یا فیلم آنقدر برایم ارزشمند بود که دست به تایپ شدم و چیزی از ارزشهای این اثر تاثیرگذار کم نمی کند. واقعا دست مریزاد به تک تک اعضای این مجموعه.. و خصوصا به وبلاگ روزی روزگاری سوق که این مستند زیبا را برای دانلود، در دسترس گذاشته است

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی